پس از کلی غیبیت دوباره بازگشتم تا چشم دیدهایم را با شما عزیزان شریک بسازم  با این تفاوت که این بار می خواهم به گونه ای

د یگر قلم بزنم و آن چه پیداست چشم انتظار  نظرات و انتقادات شما عزیزان هستم تا باشد در نوشتن توانا تر گردم.

 

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید!

 افغانستان نسبت به هفت سال گذشته تغییرات زیادی کرده است. این سخنان جورج بوش رییس جمهوری امریکاست که هفت سال پیش به جنگنده های نظامی این کشور و متحدانش فرمان داد تا لانه های تروریزم را در خاک افغانستان در هم بکوبند؛ اگر چه آن زمان،  آرای عمومی بر این استوار بود که افغانستان به زودی روزهای وحشت بار جنگ را فراموش خواهد کرد و آن چه در دورنمای افغانستان ترسیم میشد؛ افغانستانی عاری از خشونت و جنگ بود و مردمان رهیده از جنگ در انتظار فردا و فرداهای بهتر به استقبال روزها می رفتند؛ اما در  ناگهان این همه رویا، گوش مردم افغانستان با زمزمه ها و چشم هایشان با بازی های جدیدی آشنا  گشت؛ بازی هایی که در آن نه تروریزم نابود شد  و نه امنیتی به افغانستان آمد.

حکومت ظاهرا در جنجال های بی برنامگی بودن و بی صلاحیتی خود بند مانده است. از سویی فساد سر سام آور اداری و از سویی دیگر قانون شکنی ها، مافیا و ...؛ حتی وعد ه هایش دیگر جایی برای اعتبار نمانده  و آن را مهاجرین بازگشته به کشور که با درد بی کاشانگی و بی کاری لمس کرده اند و آن اکثریتی عظیم در انتظار فرج که هیچگاهی لبخند مهری از سوی حکومتشان ندیده اند، به خوبی می فهمند.

روز به روز بر میزان مخالفین و منتقدین حکومت افزوده می گردد، انتحار ها و انفجارها که تا هنوز هم قربانیان زیادی می گیرد، خارج شدن برخی قسمت های افغانستان از کنترول حکومت، بالا رفتن گراف اختلافات و تنش های قومی – نژادی و در کنار آن هیولای فربه ی فقر و بیکاری؛ امروز از افغانستان، افغانستانی ساخته بسیار حساس و شکننده، افغانستانی که در آن نه کمک های جامعه ی جهانی قادر به مهار بحران آن است و نه کمک های نظامی آنان در پیشگیری و کنترول وضعیت بحرانی موجود موثر واقع می شوند و نارضایتی ها از برخورد حکومت و از شیوه های کارکردی خارجی ها در افغانستان، هر روز بیشتر از روز قبل قوت می گیرد؛ تا جاییکه امروز بسیاری از طیف های مختلف اجتماعی، سیاسی بر آن شده اند که استراتژی های مبارزه با تروریزم غیر دقیق و نیازمند بازنگری است؛ چرا که بر خلاف همه انتظارات افغانستان امروز افغانستانی نیست که انتظارش می رفت؛ بلکه افغانستانی است که شدیدا در گیر خشونت ها و در حال بازگشت به گذشته ناآرام و خونین خویش است. خشونتی که نیروهای امنیتی افغان در آن قربانی می شوند و نیروهای امنیتی خارجی نیز هر روز از آن تلفات سنگینی را متحمل می شوند.

امنیت افغانستان در حال حاضر با توجه به حضور نظامیان خارجی در شدیدترین حالات بحرانی قرار گرفته است، مردم افغانستان با ترس و وحشت از اختطاف، انتحار و انفجار روزها را می گذرانند و فرمانده هان نیروهای نظامی امریکا و انگلیس بارها از کشورهای متبوعشان درخواست ازدیاد نیروهای نظامی به افغانستان را کرده اند؛ این در حالیست که اخیرا نیروهای ناتو با مشکلات دیگری چون به آتش کشیدن محموله های مواد خوراکی و مهمات نظامی شان از سوی گروپ طالبان در پاکستان مواجه اند و هر روز خود را تنگناهای بیشتری می یابند؛ اما در همین حال آقای بوش در دیدار با نظامیان امریکایی در بگرام، اظهار داشته که آنها به موفقیت های زیادی در افغانستان، دست یافته اند؛ حال آنکه امنیت و مبارزه با تروریزم بنیادی ترین مسأله ای بود که باید به آن پرداخته میشد؛ اما نتیجه هفت سال حضور نظامی امریکا و متحدانش در افغانستان، فرو رفتن هر چه بیشتر در باتلاق نا امنی و فقری است که بیداد می کند و اثرات آن را در وضعیت موجود افغانستان به خوبی می توان دریافت؛ چیزی که آقای بوش به جای پذیرفتن آن سعی در توجیه کارنامه کاری اش دارد و می خواهد به زور به جهان بقبولاند، امریکا در افغانستان پیشرفت های چشم گیری داشته و به موفقیت های زیادی نایل آمده است؛ حال آنکه رد پاهای غلط استراتژی های خارجی در افغانستان به خوبی آشکار گشته و جایی برای شک در آن نیست؛ اما شاید این ادعا ها دلیل بر آن دارد که بوش و برخی همتایانش، موفقیت ها در افغانستان را از چشم انداز دیگری می بینند که دیگران قادر به دیدن آن نیستند.