تو در سکوت فرو می روی، سکوت در تو عمیق می شود
تو در سکوت، تو با سکوت بزرگ می شوی، بزرگ، واژه را واژه ها را پنهان می کنی در
پس خانه های متروک ذهنت، انگار باید تن دهند به اسارتی تلخ.
شمارش معکوس آغاز شده...
زندگی در شریان هایت به هم آغوشی انجماد می رود و
و تو همچنان ایستاده ای آرام...
نمی دانی دنیا با تو قهر کرده یا این تو هستی که با دنیا، قهر کرده...
+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱:۳۵ ب.ظ توسط شیده مبتکر(زهرا سادت)
|
وقتی خسته تر از هر چیزبه دنبال مرهمی برای دل تنگی های کوچکم هستم بی اختیار دستانم بر قلم می لغزد و می دانم که باید نوشت اما این که چه و چگونه نمیدانم فقط میدانم که با نوشتن روح طغیانگر و سرکش خود را برای لحظه ای آرام میتوانم اگر چه روزی بود که احساس میکردم باید فریاد درونی ام را در خود خاموش سازم اما امروز دیگر آن همه را نمیخواهم و تنها دل خوشی ام نوشته هایم است که مرا شوق زندگی میبخشد و میدانم آن چه را که می خواهم در نوشته هایم مجالی برای گفتنش می یابم و این تنها چیزیست که هر گاه خواسته ام بدان رسیده ام و آن را مونس تنهایی هایم گردانده م.